زیباترین ارزوی ما زیباترین ارزوی ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره
یکی شدن عشقمونیکی شدن عشقمون، تا این لحظه: 26 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
شازده پسر اقا سبحانشازده پسر اقا سبحان، تا این لحظه: 7 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

☆彡 ثنا سوگلی مامان و بابا ☆彡

ماه محــــــــــــــــــــــــرم...

  فرا رسیدن ماه محرم ، ماه پیروزی خون بر شمشیر را بر عاشقان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم. یه جائیه تو دنیا همه براش می میرن تموم حاجتا رو همه ازاو می گیرن بین دو نهر آبه ، یه سرزمین خشکه شمیم باغ و لاله اش خوشبو ز عطر مُشکه شبای جمعه زهرا زائر این زمینه سینه زن حسینه ، یل ام البنینه ...   سلام همه زندگیم دختر قشنگم امســــال اولین محرمیه که من و بابانی تنهـــــــا نیستیم و توی ناز پری کنارمون هستی....... البته به دلیل سـرد بودن هوا و خدایی نا کرده یکدفعه شما سرما نخورید نمی توانیم زیاد در مراسم عزاداری شرکت کنیم... ان شاالله سال دیگه ....... در ضمن روز اول محرم دقیقا شم...
25 آبان 1391

کادو بابایی اخ جون

سلام ای گل سرخم شب سردی ست و هوا منتظر باران است.......... وقت خواب است و دلم پیش تو سر گردان است.......... عزیزم شنبه بابایی برات یه تاب قشنگ خرید کلی با هم دیگه ذوق کردیم ولی میله تاب کوچکتر از در اتاق بود. و نشد که اونا نصب کنیم.حیفففففففففففف!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تو هم رفتی با عروسکت بازی کردی و بعد از شیر خوردن خوابیدی.....  دیشب از خونه اقاجون یه میله دیگه اوردیم و کار را تمام کردیم..... تو هم سوار شدی و همش می خندیدی.خیلی تاب سواری را دوست داری...... امروز هم سوار تاب شدی و من هم به کار هام رسیدم..... مرسی بابایی با این کادو کلی بهم کمک کردی..... تشـــــــــــــــــــکر عزیــــــ...
22 آبان 1391

تولد ....یوسف جان

  سلام عزیز دلم فسقلی مامان دیروز بعداز ظهر جمعه با اقاجون،مادر جون،خاله،عمو ابوالفضل،بابایی،رفتیم زادگاه مامان تا رسیدم تمام خاطره هام برام زنده شد. چه جای با صفایی بود ولی از وقتی که اب کم شد و دیگه کشاورزی نشد دیگه صفایی نداره ولی ما همگی باز هم اونجا را دوست داریم چونکه اونجا بزرگ شدیم،مدرسه رفتیم ازدواج کردیم،دوران بارداریم ......بعضی وقتها اونجا بودم.  ولی حیف که اقاجون از اونجا اومد............ولی هنوز بابای اقاجون اونجاست بعد از یک ساعت که پیششون بودیم برگشتیم و به تولد یوسف جان رفتیم.تو هم که ماشاالله اصلا ارام و قرار نداری همش تو بغل من بودی و همه چیز را می خواستی برداری با هزار زحمت ازت عکس گرفتم...
20 آبان 1391

هوووورااااااااااااا

 توجه........ توجه   خبر....... خبر   چی ........شدهههههه....   دیروز اسم وبلاگم تو لیست وبلاگهای پر بازدید بود ........... اخ..........جون......هووووووووووررررررررررررراااااااااااااااااااا    امار وبلاگ تا این لحظه..... 6361  در....، 5 ماه و 26 روز و 7 ساعت و 46 دقیقه و 11 ثانیه ...
19 آبان 1391

چه.... خوشکل شدم

سلام پروانه زیبای من دیروز رفتیم خونه مادر جون که ببرمت حمام چونکه حمامشون گرمایش کف داره و تو سردت نمی شه.وقتی رسیدیم اونجا خاله منیژه و بچه هاش دو تا مادر بزرگها که (مامان بابای خودم )تازه از مشهد اومده بود و برای تو یه کلاه خوشکل صورتی سو غاتی اورده بود.دست گلش درد نکنه من که ازش توقع نداشتم. خلاصه اینکه از بس توی وروجک سرت را می خوارونی مامنم گفت که یکم ماست را با صدر مخلوط کنیم وروی سرت بمالیم وقتی که صدر را با ماست گذاشتیم روی سرت این شکلی شدی   و همینطور دستت را روی سرت  می مالیدی. برای همین سریع بردمت توی حمام و سرت را شستم تو هیچ موقعه توی حمام گریه نمی کردی ولی امروز حمام را گذاشتی روی سرت از بس...
17 آبان 1391

ثنا......... و تکنولوژی

سلام با هوش جونم: دیشب اومدم برات یکم خاطره بنویسم که تو فینگیلی  نگذاشتی اصلا کامپیوتر را که می بینی به من نگاه می کنی و با چشمات میگی منم هستم روی کیبورد می ایستی و شاکی می شی که چرا من نمیتونم برم اون تو..... تلاش خودم را می کنم..........ککککککککککککممممممممممممکککککککک دیدی مامانی رسیدم تازه چه عکس قشنگی از خودم داخلشه....   ...
15 آبان 1391

لوس........لوسک

سلام فرشته مهربان مامان امروز ساعت 1 بعد از ظهر عمو مسعود زنگ زد و گفت اگه ثنا بیداره بیام ببرمش بالا من هم گفتم بیداره زن عمو اومد و تو را با خودش برد. من هم از فرصت استفاده کردم و کارهای خونه را انجام دادم.بعد از 45 دقیقه اومدم بالا عمو هم رفته بود سر کار تا من را دیدی از بغل زن عمو پریدی تو بغل من سرتا گذاشتی روی شونم و هی بهم نگاه می کردی و دباره اون کارا تکرار می کردی بعد هم با دو تا دستهای کوچولوت لپ هام را گرفتی لب کو چولوت را می گذاشتی روی لپم و هی ناز می کردی.قربون اون ناز کردنت خیلی لذت بردم  و این کارت یه سوپرایز بود برام. بعد از اون هم شروع کردی به خوردن شیر واز صدای تخمه شکستن زن عمو دیگه شیر نخوردی و سر...
15 آبان 1391

اخ جون ...مسابقه

از بس ........که دوستت دارم و عاشقتم اخرش   می خورمت حالا.......... ببین اگه نخوردمت.........عروسکم توجه توجه......مسابقه......... جایزه ...صد هزار تا بوس نوشابه ای.......... اگه گفتید: لوس لوسک من کدومه؟؟؟؟؟؟؟  عزیزم امروز از صبح رفتیم پایین پیش مامان جون الان اومدیم بالا ساعت  5.45 بابایی هم از سر کار اومد و مامان جون هم اش رشته پخته بود همگی با عمه رضوان جات خالی خوردیم. تو هم غذا را که می بینی از خود بی خود می شی دیشب خانه مادر جون بودیم یک مرتبه موقعی که بابایی شام می خورد از روی پای من پریدی و قاشق داخل سالاد را برداشتی و کردی تو دهنت از ...
14 آبان 1391

عیدت .........مبارک عزیزم

علی در عرش بالا بی نظیر است علی بر عالم و آدم امیر است به عشق نام مولایم نوشتم چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟ سلام چراغ خونه نام علی : عدالت -- راه علی : سعادت -- عشق علی : شهادت -- ذکر علی : عبادت -- عید علی : مبارک عزیزم امروز روز عید غدیر خم می باشد.وقتی بزرکتر شدی برات تعریف می کنم که واقعه غدیر چیست؟   دیشب عمه زهره مامان به همراه عروس و سه اقا پسر سیدش (دایی ها) به همراه کلی برکت به خونمون اومده بودند و برای چشم عسلی مامان عیدی اوردند. دستشون درد نکنه ............ولی از بس تو نق نق کردی فراموش کردم که از تو و اونها عکس یادگاری بگیرم.حیییییییییففففففففففف!!!  ...
13 آبان 1391